ز چشم ظالم او چون نينديشند معصومان؟
که دارد غمزه اي گيرنده تر از خون مظلومان
نيفتد هيچ کافر بر زبان ناصحان يارب!
مرا کردند عاقل رفته رفته اين نفس شومان
اگر در دامن محشر گنه اين آبرو دارد
بسا خجلت که خواهد شد گريبانگير معصومان
صفا مي بارد از آب گهر آيينه دولت
مهل آيد برون از پرده آب چشم مظلومان
به شکر اين که محروم از وصال او نه اي صائب
بگو در وقت فرصت شمه اي از حال محرومان