خال يا تخم اميد عاشق شيداست اين؟
زلف يا شيراه جمعيت دلهاست اين؟
زلفش از معموره دلها برآورده است گرد
يا بهار بي خزان عنبر ساراست اين؟
فتنه روز قيامت در رکابش مي رود
رايت حسن بلند اقبال، يا بالاست اين؟
گر سر خورشيد را بيند به زير پاي خويش
آب در چشمش نمي گردد، چه بي پرواست اين؟
نيست ممکن فکر زلفش را برآوردن ز دل
مي شود هر روز افزون، ريشه سوداست اين
خط که حسن ديگران را مي شود فرمان عزل
استمالت نامه آن حسن بي پرواست اين
از دميدن هاي خط صائب ازو ايمن مشو
جوهر بي رحمي شمشير استغناست اين