ناله ما سينه چاک از سينه مي آيد برون
گوهر ما سفته از گنجينه مي آيد برون
ناز او با من بود از ديده حيران که حسن
سر گران از خانه آيينه مي آيد برون
کنج عزلت را غنيمت دان که مي ريزد ز هم
مشک تا از خرقه پشمينه مي آيد برون
در نمي گيرد فسون در مار چون شد اژدها
مشکل از دل کينه ديرينه مي آيد برون
صائب از دل مي رود بيرون خيال خط او
ريشه جوهر گر از آيينه مي آيد برون