مو اگر از کاسه فغفور مي آيد برون
باد نخوت از سر مغرور مي آيد برون
رحم ازين دلهاي سنگين هم تراوش مي کند
اشک اگر از ديده هاي کور مي آيد برون
حد شرعي مست بي حد را نمي آرد به هوش
دار کي از عهده منصور مي آيد برون؟
گفتگوي راست روشن مي کند آفاق را
از دهان صبح صادق نور مي آيد برون
پرده عيب کسان را هر که اينجا مي درد
بي کفن در روز حشر از گور مي آيد برون
نيست حرف عشق را تأثير در افسردگان
بي نمک ماهي ز بحر شور مي آيد برون
در دل من کرد حشر آرزو آن خط سبز
از زمين در نوبهاران مور مي آيد برون
شرم عشق پاک در خلوت يکي گردد هزار
از حريم وصل دل مهجور مي آيد برون
حرص مردم در کهنسالي دو بالا مي شود
بال و پر وقت رحيل از مور مي آيد برون
آه حسرت از دل پيران جهد بي اختيار
تير صائب زين کمان بي زور مي آيد برون