سر به پيش انداختن از بردباري پيشه کن
رخنه در بنياد کوه بيستون زين تيشه کن
بگسل از طول امل سررشته پيوند دل
ميوه نخل حيات خويش را بي ريشه کن
چون بود معشوق شيرين، جان شيرين قحط نيست
نقد جان چون کوهکن نقل دهان تيشه کن
با پري در شيشه کردن ديو را انصاف نيست
عقل را واکن ز سر در کار عشق انديشه کن
بوي اين مي خرمن عقل را بر باد داد
آنچه کردي در قدح ساقي دگر در شيشه کن
بوته خاري است صائب چرخ از صحراي عشق
گر نداري زهره شيران گذر زين بيشه کن