بهر معني هاي رنگين لفظ را پرداز کن
باده شيراز را در شيشه شيراز کن
بوي گل در غنچه سربسته ايمن از صباست
لب ببند از گفتگو، خون در دل غماز کن
آبرو را در عوض دريادلان گوهر دهند
پيش ابر نوبهاران چون صدف لب باز کن
از بصيرت ترک دنيا سهل و آسان مي شود
بهر پوشيدن، درين هنگامه چشمي باز کن
از هوس ها قالب خود را تهي چون ساختي
بر ميان گلرخان چون بهله دست انداز کن
زود دلگير از تماشاي چمن خواهي شدن
در حريم بيضه سامان پر پرواز کن
راه بي پايان خود تا کني يک نعره وار
خرده جان را سپند شعله آواز کن
از نياز پست فطرت ناز مردم مي کشي
بي نيازي پيشه خود کن، به عالم ناز کن