آب را بر باد ده، در چشم آتش خاک زن
فرد شو چون مهر تابان خيمه بر افلاک زن
تا به کي از هستي موهوم باشي در حجاب؟
ماه تاباني، گريبان کتان را چاک زن
تنگدستان را به دولت مي رساند فال نيک
در گريبان سر چو دزدي، فال آن فتراک زن
اول از بدگويي مردم دهن را پاک کن
بعد ازان بر گوشه دستار خود مسواک زن
نشأه رندي و مي با يکدگر زيبنده است
باده بي باک را با مردم بي باک زن
وحشي عشرت به آساني نمي آيد به دام
پنجه اميدواري در کمند تاک زن
دست و لب در چشمه آتش بشو چون آفتاب
بعد ازان خود را به قلب آب آتشناک زن
عدل را در وقت ظلم اي محتسب منظور دار
حد ما چون مي زني باري به چوب تاک زن!
چند صائب مرکز نه حلقه ماتم شوي؟
خيمه بيرون از مصيبت خانه افلاک زن