عاقبت اين مرغ وحشي زين قفس خواهد شدن
با نواسنجان قدسي همنفس خواهد شدن
پرتو خورشيد را زنجير کردن مشکل است
از همان راهي که آمد بازپس خواهد شدن
چون گل اين هنگامه خوبي که بر خود چيده اي
از خزان زير و زبر در يک نفس خواهد شدن
از فغان دردمندان بيضه فولاد تو
عاقبت پر رخنه مانند جرس خواهد شدن
تيغ بي رحمي خط سبز از ميان خواهد کشيد
روزگار دار و گير زلف بس خواهد شدن
اين لب شيرين که مي داري دريغ از طوطيان
روزي موران و پامال مگس خواهد شدن
اين گل رويي که مي گردد ز شبنم داغدار
زخمي تيغ زبان خار و خس خواهد شدن
زهر در پيمانه لعل تو خواهد کرد خط
چشم بدمستت گرفتار عسس خواهد شدن
همچو بار طرح، آخر ساعد سيمين تو
بار دوش و گردن اهل هوس خواهد شدن
آن لب ميگون که آب خضر از وي مي چکد
ناگوارا چون شراب نيمرس خواهد شدن
در خزان نااميدي ها دل سنگين تو
بر مراد صائب آتش نفس خواهد شدن