سر به زانوماندگان را طاق مي گردد سخن
چون مه نو شهره آفاق مي گردد سخن
مي کند جمعيت دل گفتگو را منتظم
از پريشان خاطري اوراق مي گردد سخن
گر بيفشارند پاي خامه را ارباب فکر
زود با عرش برين هم ساق مي گردد سخن
بکر معني را بود در سادگي حسن دگر
بي صفا از زيور اغراق مي گردد سخن
مي کند گه در مزاج سردمهران کار زهر
گاه زهر غصه را ترياق مي گردد سخن
مي کند اين آب روشن را روان استادگي
از تأمل شهره آفاق مي گردد سخن
رشته را اندازد از چشم گهر صائب گره
ناگوار طبع از اغلاق مي گردد سخن