سالکان را کي دل از اسباب مي گردد گران؟
خار و خس کي بر دل سيلاب مي گردد گران؟
شرط طاعت چشم گريان و دل سوزان بود
شمع خامش بر دل محراب مي گردد گران
مي شکافد جوشن ابر سيه را تيغ برق
کوه غم کي بر دل بي تاب مي گردد گران؟
نيست خون بي گناهان بار بر دل حسن را
از شفق کي مهر عالمتاب مي گردد گران؟
قلقل مينا مرا در چشم مي ريزد نمک
خواب هر چند از صداي آب مي گردد گران
ميکشان را مي شود بر خاطر نازک سبک
جام هر چند از شراب ناب مي گردد گران
حرف تلخ ناصحان افسانه خوابش شود
هر که را سر از شراب ناب مي گردد گران
بستر نرم است خار پيرهن دل زنده را
گرز مخمل ديگران را خواب مي گردد گران
روشنايي رهروان شوق را بال و پرست
غافلان را خواب در مهتاب مي گردد گران
از سبکروحان دل روشن گراني مي کشد
بر دل آيينه ام سيماب مي گردد گران
پيش روشن گوهران هر کس لب خود وا کند
چون صدف از گوهر سيراب مي گردد گران
سالک از کلفت نينديشد که گردد تندتر
هر قدر از گرد ره سيلاب مي گردد گران
دولت سنگين دلان را نعل در آتش بود
در زمين نرم پاي آب مي گردد گران
صائب از زخم زبان سرگشتگان را باک نيست
خار و خس کي بر دل گرداب مي گردد گران؟