مستانه سر شيشه مي باز گشوديم
ديگر در صد ميکده راز گشوديم
هر بند طلسمي که در آن زلف درازست
چون شانه به سرپنجه اعجاز گشوديم
بي ظرفي ما باعث رسوايي ما شد
تا راه سخن بر لب غماز گشوديم
بر سينه ما ناخن شهباز فرو ريخت
تا بال به خميازه پرواز گشوديم
صائب قلم ما نشود چون علم فتح؟
ما مهر نهانخانه اعجاز گشوديم