در پله آغاز ز انجام گذشتيم
از مصر برون نامده از شام گذشتيم
چون برق فتاديم به خاشاک تعلق
زين خاک جلوگير به يک گام گذشتيم
در ابر سفيد و لب خاموش خطرهاست
از گردن مينا و لب جام گذشتيم
بي نقطه شب يک الف روز نديديم
هر چند که بر صفحه ايام گذشتيم
در طالع ما نيست گرفتاري، اگرنه
صد بار فزون از نظر دام گذشتيم
الماس ندامت دل ما را نخراشيد
تا همچو عقيق از هوس نام گذشتيم
از سود و زيان سفر عشق مپرسيد
يک دانه نچيديم و به صد دام گذشتيم
در سايه شمشير شهادت نتپيديم
زين قلزم خونخوار به آرام گذشتيم
در گلشن بيرنگ جهان چون گل خورشيد
گر صبح شکفتيم سر شام گذشتيم
در باغ جهان چون ثمر نخل تمنا
صد حيف که خام آمده و خام گذشتيم
اين آن غزل مير فصيحي است که فرمود
از پشته صبح و دره شام گذشتيم