کاري مکن که رو به در آسمان نهم
هر تير ناله اي که بود در کمان نهم
کاري مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوريي که ندارم به جان نهم
کاري مکن که بدعت وارستگي ز عشق
من در ميان سلسله عاشقان نهم
کاري مکن که نيمشب از رخنه قفس
راه گريز پيش دل ناتوان نهم
کاري مکن که راز جگر سوز داغ را
با مرهم حرام نمک، در ميان نهم
انصاف نيست کز چمنت بعد صد بهار
بي برگ سبزرو به در آشيان نهم
آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تو
دل بر گرفته رو به صف نيکوان نهم