نتوان گرفت روزي هم از دهان هم
مرغان نمي کنند غلط آشيان هم
چون پل ز سيل حادثه از جا نمي روند
جمعي که بسته اند ميان بر ميان هم
ارباب ظلم تقويت يکدگر کنند
اين فرقه اند از دل سنگين، فسان هم
در آسيا دو دانه نجوشد به يکدگر
در زير چرخ نيست دو دل مهربان هم
چشم زمانه سير نمي گردد از نفاق
تا خلق توتيا نکنند استخوان هم
چندان که در بساط جهان مي کنم نظر
جز سنگ و شيشه نيست دو دل مهربان هم
از رنگ چهره راز مرا شرم يار يافت
دانند خوب بسته زبانان زبان هم
در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم
صائب شدند از ته دل مهربان هم