آغاز خط مفارقت از يار مي کنم
در نوبهار پشت به گلزار مي کنم
حرفي که از لب تو شنيدم چو طوطيان
روزي هزار مرتبه تکرار مي کنم
بر دست کار رفته نباشد گرفت و گير
چون بهله دست در کمر يار مي کنم
هرگز به عاشقان نکند چشم نيمخواب
نازي که من به دولت بيدار مي کنم
دندان مار را به نمد مي توان کشيد
چون گل ملايمت به خس و خار مي کنم
هر نقش بد که رو دهد، از پاک گوهري
بر خويشتن چو آينه هموار مي کنم
آورده ام ز هر دو جهان روي خود به دل
در نقطه سير گردش پرگار مي کنم
سنگين کند زگوش گران بار درد من
صائب به هر که درد خود اظهار مي کنم