عمري چو گرد در قدم کاروان شدم
تا همچو ناله با جرسي همزبان شدم
از عشق من ز چرخ گذشت آفتاب تو
سرو تو قد کشيد چو من باغبان شدم
تا چند بانفاق کسي هم نمک شود؟
دلسرد از آشنايي اين دوستان شدم
پرواز، دانه خور نکند بلبل مرا
چون سبزه پا شکسته اين بوستان شدم
صائب کسي به رتبه شعرم نمي رسد
دست سخن گرفتم و بر آسمان شدم