اگر دو روز درين تيره خاکدان ماندم
گمان مبر که ز پرواز لامکان ماندم
به بازگشت رفيقان اميدها دارم
اگر چه خفته به دنبال کاروان ماندم
به بوي وصل گل از آشيان سفر کردم
به وصل گل نرسيدم ز آشيان ماندم
من کناره طلب را که چشم بندي کرد
که همچو نقطه پرگار در ميان ماندم
چنان که معني نازک ز نارسايي لفظ
نهفته ماند درين تنگنا چنان ماندم
نصيب کام و دهاني نگشت ميوه من
چو بار سرو درين باغ و بوستان ماندم
ز گل نسيم سبکدست دفتري وا کرد
که من خموش چو سوسن به صد زبان ماندم
براي زاد سفر نه حضور خاطر بود
اگر دو روز درين تيره خاکدان ماندم
غرور جمع روان شد راه توفيق است
گذشتم از دو جهان تا ز کاروان ماندم
ز فکر جسم نپرداختم به جان صائب
ز صد شکار به يک مشت استخوان ماندم