مختلف چند ازين پرده نيرنگ شويم
پرده بردار که تا جمله يک آهنگ شويم
تخته مشق تجلي است دل ساده ما
ما نه طوريم به يک جلوه سبک سنگ شويم
نيست چون سوخته اي تا دل ما صيد کند
به که پنهان چو شرر در جگر سنگ شويم
دانه سوخته خجلت کشد از روي بهار
ما نه آنيم که شاد از مي گلرنگ شويم
باختن لازم رنگ است درين بازيگاه
هيچ تدبير چنان نيست که بيرنگ شويم
دانه سوخته خجلت کشد از روي بهار
ما نه آنيم که شاد از مي گلرنگ شويم
باختن لازم رنگ است درين بازيگاه
هيچ تدبير چنان نيست که بيرنگ شويم
خبر ازکوتهي بال و پر خود داريم
به چه اميد برون زين قفس تنگ شويم
مي شود بزم مي افسرده ز هشياري ما
چه بر آيينه روشن گهران زنگ شويم
دل تنگ است سراپرده آن جان جهان
صائب از تنگدليها ز چه دلتنگ شويم؟