چه قدر سرخوشي از باده انگور کنيم
به که پيمانه خود از سر منصور کنيم
ما که از پرتو مهتاب نظر مي بازيم
به چه طاقت هوس انجمن طور کنيم
ما چو نرگس به تن خويش نظر باخته ايم
به چه رو چشم به رخساره منظور کنيم
نمکي نيست درين عالم پرشور، مگر
از نمکدان قيامت دهني شور کنيم
بروي اي برق سبکسير که در خرمن ما
دانه اي نيست که قفل دهن مور کنيم
عارفان غوره خود را مي گلگون کردند
ما بر آنيم که صهباي خود انگور کنيم
جاده روشن شمشير بود دست بدست
صائب از مرگ چرا منزل خود دور کنيم