ما به پيغامي از ان تنگ دهن ساخته ايم
چو ني خامه ز شکر به سخن ساخته ايم
چشم ما بر زر گل نيست ز بي برگيها
ما چو بلبل به نوايي ز چمن ساخته ايم
لقمه بوسه زياد از دهن جرأت ماست
ما به حرف از لب آن غنچه دهن ساخته ايم
از شکر چاشني حرف گلوسوز ترست
همچو طوطي ز شکر ما به سخن ساخته ايم
محرم راز چو در دايره امکان نيست
مخزن راز خود آن چاه ذقن ساخته ايم
نيست در مصر غريبي ز عزيزان خبري
ما نه از بي پر و بالي به وطن ساخته ايم
بر تن از دار فنا بيجگران مي لرزند
ما ازين پنبه چو حلاج رسن ساخته ايم
نرسد دست چو ما را به گريبان سهيل
با جگر گاه پر از خون چو يمن ساخته ايم
ميل مرکز همه را نعل در آتش دارد
ما به ياد وطن خون ز وطن ساخته ايم
بار دندان نکشد ميوه جنت صائب
ما به نظاره آن سيب ذقن ساخته ايم