رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
نيست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم
به کشيدن دل خود چون تهي از آه کنم؟
نيست در دست من اين رشته کوتاه کنم
مي کند گريه تراوش از دل من بي خواست
نيست در دست من اين رشته که کوتاه کنم
چه فتاده است که از خانه نهم بيرون پاي؟
من که چون چشم قناعت به پرکاه کنم
من که هر پاره دلم پيش بتي در گروست
به چه دل بندگي حضرت الله کنم؟
در وطن شد به زر قلب برابر يوسف
به چه اميد برون من سر ازين چاه کنم؟
مرکز حلقه ماتم زدگانش سازم
هر که را از غم جانکاه خود آگاه کنم
پرده نکهت گل، برگ نگردد صائب
چون گره در دل صد پاره خود آه کنم؟