از سري کوي تو آهنگ جدايي دارم
بوسه اي توشه راه از تو گدايي دارم
در و ديوار به نوميدي من مي گريد
کز سر زلف تو انداز رهايي دارم
نيست غير از نفس سوخته و دست تهي
آنچه حاصل من ازين عقده گشايي دارم
چشم بد دور ز رخسار تو اي باد صبا
که ز احسان تو صد جان فدايي دارم
به لباس زر خورشيد مبدل نکنم
سر و پايي که من از بي سر و پايي دارم
به سفر مي روم از شهر صفاهان صائب
همتي از دل احباب گدايي دارم