نمي رسد به حقيقت کس از سراي مجاز
پلي است آن طرف آب، عشقهاي مجاز
ز مرگ بيم ندارم که در قلمرو خاک
عذاب قبر کشيدم ز تنگناي مجاز
اسير دايره رنگ تا به کي باشم ؟
دلم چو لاله سيد شد ازين سراي مجاز
بپوش خرقه عريان تني ز حضرت عشق
که بند خانه غفلت بود رداي مجاز
مباد هيچ مسلمان اسير قيد فرنگ!
بجان رسيده ام از دست عشوه هاي مجاز
مبند دل به تماشاي اين جهان صائب
که يک دو هفته بود همچو گل وفاي مجاز