صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز
بلبل و جغد هم آواز نگردد هرگز
من ميخواره و همراهي زاهد، هيهات
صحبت سنگ و سبو، ساز نگردد هرگز
با سيه دل چه کند صحبت روشن گهران ؟
زنگ از آيينه سخنساز نگردد هرگز
از خود آرا طمع سيرت شايسته خطاست
که برون ساز، درون ساز نگردد هرگز
تا کسي گل نزند روزن بينايي را
بر رخش رخنه دل باز نگردد هرگز
عجز را مهر به لب زن چو بلا نازل شد
به کمان تير قضا باز نگردد هرگز
کبک اگر خنده بيجا نکند من ضامن
که گرفتار به شهباز نگردد هرگز
تا تو صائب ز خس و خار نيفشاني دست
شعله آه سرافراز نگردد هرگز