حسنش از خط عالمي زيرو زبر دارد هنوز
سينه چاکان چون قلم درهرگذر داردهنوز
گرچه شددر ابرخط خورشيد رخسارش نهان
تيغها چون برق در زيرسپر دارد هنوز
کم نشد ازخاکمال خط غرور حسن او
منت روي زمين برهرنظر داردهنوز
جلوه مستانه اش سيلاب صبر وطاقت است
کوه رابي سنگ از تاب کمر دارد هنوز
زير ابرخط فرو غ آفتاب عارضش
ديده روشندلان را پرگهر دارد هنوز
چشم شبنم در هواي لاله زارش مي پرد
دامني از دامن گل پاک تر دارد هنوز
در غبار خط نهان شدگرچه دام زلف او
صيدي از هر حلقه در مدنظر دارد هنوز
گرچه زلف سرکش او سرکشي از سرگذاشت
کاکل او فته ها در زيرسردارد هنوز
در ته دامان خط، شمع جهان افروز او
يک جهان پروانه بي بال وپردارد هنوز
زان خط ظالم مشو غافل که در هر حلقه اي
فتنه ها آماده چون دور قمر دارد هنوز
گر چه از خط گوشه نسيان شد آن کنج دهن
از خمار آلودگان صائب خبردارد هنوز