با قيامت قامتش همدوش مي گردد هنوز
از خرامش بوي گل مدهوش مي گردد هنوز
از نگاه تلخ، بادامش همان دل مي گزد
زهر در دنباله ابروش مي گرددهنوز
کم نشد از خط حجاب روي چون برگ گلش
از نگاه گرم شبنم پوش مي گردد هنوز
در پي طوطي نهان شد گر چه تنگ شکرش
خانه ها از خنده اش پر نوش ميگردد هنوز
سرمه خط پرده گويايي چشمش نشد
شرم گرد آن لب خاموش مي گردد هنوز
لطف اندامش همان مي پرورد خميازه را
سرو او پيرايه آغوش مي گردد هنوز
گر چه از خط شد لب ميگون اوپا دررکاب
از شرابش سينه ها پرجوش مي گردد هنوز
چون سبو صدخانه عقل است ازو زيروزبر
گرچه از طفلي سوار دوش مي گردد هنوز
گرچه از کيفيت حسنش اثر نگذاشت خط
صائب از ياد لبش مدهوش مي گردد هنوز