شد ناله ام به دور خطش عاشقانه تر
بلبل به نوبهار شود خوش ترانه تر
دلسوزتر شد از خط شبرنگ عارضش
آتش ز قرب خار شود پرزبانه تر
باشد مقام عشق به قدر عروج حسن
قمري ز بلبل است بلند آشيانه تر
از تشنگي چو گوهر تبخال مي شود
کشت من ستم زده سيراب دانه تر
دارد تمام سکه ناسور، داغ من
عاشق نبوده است ز من خوش خزانه تر
چندان که عشق کرد برابر مرا به خاک
گشتم به چشم خلق بلند آشيانه تر
زين پيش گرچه بود سمر گفتگوي من
سوداي عشق کرد مرا خوش فسانه تر
ديوانه شو که بيشتر افتد به قعر چاه
هر کس به راه عشق رود عاقلانه تر
زنجير زلف چاره دلهاي سرکش است
اينجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر
قانع به هر چه مي رسد از رزق شاکرست
از طفلها، يتيم بود کم بهانه تر
از حرف راست بيش به دل مي خلد چو تير
هر کس که هست همچو کمان راست خانه تر
کوتاه ديدگي است تراپرده حجاب
ورنه زبحر قطره بودبيکرانه تر
صائب زبس گرفت مرا درميان ملال
ازچشم روزگارشدم تنگخانه تر