در سينه هاي تنگ بود آه بيشتر
يوسف کند طلوع ازين چاه بيشتر
چندان که عشق راهزني بيش مي کند
رو مي نهند خلق به اين راه بيشتر
شب زنده دارباش که آب حيات فيض
دلهاي شب بود ز سحرگاه بيشتر
زنگار روي آينه رامي کند سياه
کلفت رسد به مردم آگاه بيشتر
از خود سبک برآ که درين کهنه آسيا
سختي به دانه مي رسد از کاه بيشتر
درمطلب بلند به سختي توان رسيد
درکوه پيچ و تاب خورد راه بيشتر
دارد نظر به خانه خرابان هميشه عشق
ويرانه فيض مي برد از ماه بيشتر
هر کس که در جبلت او نيست زادگي
تغيير وضع مي کند از جاه بيشتر
صائب ز آفتاب فزون فيض مي برد
هرچند مي خورد دل خود ماه بيشتر