از سعي، کار عشق شود خام بيشتر
پيچد به مرغ بال فشان دام بيشتر
از خط فزود شوخي آن چشم پر خمار
درنوبهار دور کند جام بيشتر
تا بر محک زدم مي شيرين و تلخ را
دارم ز بوسه رغبت دشنام بيشتر
از سنگها عقيق به همواريي که داشت
تحصيل نام کرد درايام بيشتر
پيران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود صرف شام بيشتر
از اوج اعتبار نيفتد اهل خلق
مست غرور افتد ازين بام بيشتر
موي سفيد مرهم کافوري دل است
بيمار را سحر بود آرام بيشتر
از زاهدان سرد نفس پختگي مجوي
در سردسير ميوه بود خام بيشتر
مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود
چندان که مي خوري غم ايام بيشتر
از ره مرو به ظاهر هموار مردمان
در خاکهاي نرم بود دام بيشتر
صائب به گريه کوش که از ديده سفيد
آن کعبه راست جامه احرام بيشتر