از خط سبز چهره شود آبدارتر
در نو بهار، صبح بود بي غبارتر
با هم خوش است لطف و عتاب پر يرخان
ممزوج شد چو باده، بود کم خمارتر
دردل خلد ز قهر فزون لطف بي محل
درچشم، گل ز خار بود ناگوارتر
در پرده بيش جلوه کند حسن شوخ چشم
در زير ابر، ماه بود بيقرارتر
گيراست گرچه پنجه شهباز درشکار
دست نگار بسته بود دل فشارتر
باشد وصال سيمبران بوته گداز
در گوهرست رشته دمادم نزارتر
عشق از دلم نبرد برون آرزوي خام
شد از گداز، نقره من کم عيارتر
افزود اشک حسرتم از آه آتشين
تبخال را کند تب گرم آبدارتر
کردي خمش مرا به نفس راست کردني
باآتش است آب ازين سازگارتر
در پير هست طول امل از جوان زياد
ازنخلهاست نخل کهن ريشه دارتر
در ديده ها عزيزتر از توتيا شود
دردولت آن کسي که شود خاکسارتر
باشد به قدر ريشه سرافرازي نهال
دولت شود ز دست دعا پايدارتر
گردون گل پياده نمايد به چشم من
امروز کيست بر سخن از من سوارتر
صائب اميد من به محبت زياده شد
چندان که بيش کرد مرا خوار و زارتر