شماره ٧٢١: اي زلفت از کمند تمنابلند تر

اي زلفت از کمند تمنابلند تر
مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر
هر چند عمر رشته شود کوته از گره
زلف تو شد ز عقده دلها بلندتر
از سر هواي عشق به سعي سفر نرفت
اين شعله شد ز دامن صحرا بلندتر
هرگز گلي به سر نزدم از رياض وصل
پيوسته بود دست من از پا بلندتر
در تنگناي قطره بسر چون برد کسي؟
با مشربي ز گردن مينا بلندتر
هر چند نارسايي طالع فزون شود
گردد زبان عرض تمنا بلندتر
پوشيده است يوسف ما از فريب ناز
پيراهني ز دست زليخا بلندتر
شد دام زير خاک ز گرد و غبار خط
زلفي که بود از شب يلدا بلندتر
تا چند خاکمال اسيران دهي، بس است
خطت شد از غبار دل ما بلندتر
صائب شکست اگر چه بود سرمه صدا
شد از شکست دل سخن ما بلندتر