پيکان يار را به دل و جان نگاه دار
تاممکن است عزت مهمان نگاه دار
عينک به چشم هر که نهد شيشه دل شود
اي شوخ چشم،عزت پيران نگاه دار
رم مي کند غزال من از نوشخند گل
اي غنچه دست خود ز گريبان نگاه دار
در هر گذر سبيل مکن آبروي خويش
اي خضر پاس چشمه حيوان نگاه دار
اي خط مبر طراوت آن روي را تمام
يک قطره بهر سيب زنخدان نگاه دار
اي سينه صرف صبح مکن آه را تمام
مدي براي شام غريبان نگاه دار
صائب مده به دست هوا اختيار دل
اين کشتي شکسته ز طوفان نگاه دار