فروغ دولت بيدار از شراب بگير
مي شبانه بکش صبح رابه خواب بگير
وصال شير و شکرتازه مي کند دل را
پياله اي دو سه بر روي ماهتاب بگير
درين دو هفته که مهمان اين خراباتي
غذاي روح ز دود دل کباب بگير
به دانه دزدي انجم نظر سياه مکن
چو ماه نو لب ناني ز آفتاب بگير
به دست عجز گريبان مده چو بيجگران
غمي فرو چو بگيرد ترا، شراب بگير
گواهي دل آگاه، خضر مطلبهاست
به هر طرف که روي فال ازين کتاب بگير
در آب و خاک عمارت حضور خاطرنيست
سراغ عافيت از منزل خراب بگير
ز حسن شوخ تسلي مشو به ديدن خشک
گلي گه مي رود از دست،ازو گلاب بگير
سبک عنان تواضع نمي شود مغلوب
اگر به جنگ تو آيد فلک، رکاب بگير
شکفته روي تر از زخم باش بادشمن
بغل گشاده سر راه مشک ناب بگير
ز روي صبح بناگوش پرده يک سو کن
زمين تشنه جگر رابه ماهتاب بگير
درين دوروز که ميدان داروگير از توست
بکوش صائب و داد دل از شراب بگير