تيغ الماس بر اطراف کمر دارد مهر
از صف آرايي شبنم چه خطر داردمهر؟
حسن هر روز به آيين دگر جلوه کند
هر سحر تکيه به بالين دگر دارد مهر
نيست سرگشتگي عشق به جمعي مخصوص
همه اجزاي جهان رابه سفر دارد مهر
برسر خشت عناصر چه قدر جلوه کند؟
شکوه از تنگي ميدان سفر دارد مهر
عشق هر سوخته جان رابه زباني دارد
پاس هر ذره به آستين دگر دارد مهر
چه کند داغ جنون را سرشوريده عشق
افسر از کوکبه خويش به سر دارد مهر
صائب از زردي رخسار و دم گرم سحر
مي توان يافت که خاري به جگر دارد مهر