شماره ٦٦٢: نسخه کفر از آن زلف پريشان بردار

نسخه کفر از آن زلف پريشان بردار
چون به اين حلقه درآيي دل از ايمان بردار
از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است
توشه آبله اي بهر مغيلان بردار
سوزن لنگر عزم سفر عيسي شد
خس و خاشاک تمنا زره جان بردار
بر دل تازه خيالان مخور از زخم زبان
از ره نوسفران خار به مژگان بردار
چشمه خون ز دل سنگ گشودن سهل است
نامه درد مرا مهر ز عنوان بردار
شاهي و عمر ابد هر دو به يک کس ندهند
اي سکندر طمع از چشمه حيوان بردار
از شکرخنده ات اي صبح، حلاوت رفته است
نسخه اي تازه ازان چاک گريبان بردار
از صدف تا کف خود بحر گشوده است ،اي ابر
تخم اشگي بفشان، گوهر غلطان بردار
حسن اهليت و صورت نشود باهم جمع
نظر از صورت بي معني خوبان بردار
صائب از سورمه توفيق نظر روشن کن
بعد ازان کام دل از سير صفاهان بردار