شماره ٦٣٩: آنکه مي آيد زطفلي از دهانش بوي شير

آنکه مي آيد زطفلي از دهانش بوي شير
مي گدازد عاشقان را چون شکر در جوي شير
صحبت سيمين تنان شيرين لبان را آتش ا ست
کاهش شکر بوداز چربي پهلوي شير
مي کند بي دست وپايي نعمت فردوس نقد
روزي اطفال اينجامي رسد از جوي شير
سخت طفلانه است سنجيدن به مردان جهان
کوهکن راکز دهان تيشه آيدبوي شير
سخت رويان رابه خلق خوش توان مغلوب کرد
قند را درهم شکست از چرب نرمي خوي شير
پاک طينت عيب خود را بر زبان مي آورد
موي را پنهان نيارد کرد هرگز روي شير
نيست در مصر قناعت تشنه چشمي حرص را
خشک مي آيد برون اينجا شکر از جوي شير
وقت حاجت راه روزي خود هويدامي شود
طفل بي مادر کند زانگشت جست و جوي شير
وعده هاي خشک بي ريزش نمي آيد بکار
طفل را نتوان خمش کردن به گفت و گوي شير
در حريم صبح صائب پاک کن دل از خودي
کز غباري از صفا بيمايه گردد روي شير