شماره ٦٣٨: گر کند مادر زخشکي بخل دراعطاي شير

گر کند مادر زخشکي بخل دراعطاي شير
اشگ طفلان را يد بيضاست دراجراي شير
ساغرلب تشنه آرد خون مينا را بجوش
جذب کودک رادم عيسي است دراحياي شير
کهربا بال وپر پروازگرددکاه را
مهر مادر مي کنداطفال را جوياي شير
ميرساند رزق هرکس را بقدرظرف،حق
هست در خورد دهان کودکان مجراي شير
آنکه تعليم مکيدن مي دهد اطفال را
مي دهد خون سيه را کسوت بيضاي شير
روزي که ما بي زبانان بي طلب خواهد رساند
آنکه پيش از طفل در پستان کند انشاي شير
ترک عادت بر سبک مغزان بود ناخوشگوار
پيش طفلان نعمت الوان نگيرد جاي شير
روي ممسک تلخ از آن باشد که پستان سياه
از سراطفال بيرون مي برد سوداي شير
شکوه باشد حاصل نيکي به کافرنعمتان
در دل مادر کند خون طفل بدخو جاي شير
چشم زاهد از لقاي دوست باشد بر بهشت
کي توان بردن ز طبع طفل استسقاي شير
کفر نعمت مي کند رزق هلال خود حرام
مي خورد خون طفل از پستان گزيدن جاي شير
حرص پيران از سفيدي هاي مو گردد زياد
برنيارد ازوجود اين زهر رادرياي شير
حرص زر نتوان جدا کرد از کهنسالان به تيغ
آب نتواند سفيدي را برداز سيماي شير
از سفيدي هاي مو شدتنگ صائب خلق من
خشک مغزي هاي من افزود ازين درياي شير