سود ندهد عامل بيدادگر را کارخير
شاهد ظلم است ازاهل عمل آثار خير
کوته انديشي که خير ازمال مردم مي کند
دست و دامان تهي برگردداز بازارخير
پايه ظلم وستم راعامل بيدادگر
مي دهد براهل بينش عرض از آثار خير
روزي مرغان شود تخمي که زير خاک نيست
پيش مردم از تنگ ظرفي مکن اظهار خير
صرف کن درخير نقد زندگاني را که نيست
در شبستان عدم شمعي بجز انوار خير
نور از آيينه ميبارد سکندر را به خاک
بي گهر هرگز نگردد ابر گوهر بار خير
نام جم ازجام در دورست تا افلاک هست
ماندگي هرگز ندارد گردش پرگارخير
صحبت نيکان بود مشاطه بدگوهران
رتبه تمکين بود تعجيل رادر کارخير
تامي لعل شفق در شيشه افلاک هست
صائب از گردش نيفتد ساغرسرشارخير