لاله ها چشم غزالان مي نمايد در نظر
خارها صفهاي مژگان مي نمايد در نظر
هر غباري کز زمين خيزد در اين آب و هوا
سرو سيم اندام جولان مي نمايد در نظر
از خروش بلبلان و جوش گلها صحن باغ
مجلس پر شور مستان مي نمايد در نظر
ظاهر سنگ از هجوم لاله هاي آبدار
باطن کان بدخشان مي نمايد درنظر
خنده گل خاک را يک روي خندان کرده است
آسمان يک چشم حيران مي نمايد درنظر
از رگ ابر بهاران آسمان تلخروي
خوشتر از زلف پريشان مي نمايد در نظر
يک دهن خنده است صحرا از نشاط نوبهار
چون کواکب ريگ خندان مي نمايد در نظر
تا که زلف افشاند بر صحرا که از موج سراب
روي صحرا سنبلستان مي نمايد در نظر
از هجوم داغ، هر زخم نمايان بر تنم
رخنه ديوار بستان مي نمايد در نظر
چشم تنگ مور از تنگي دل تنگ مرا
عرصه ملک سليمان مي نمايد در نظر
شوخ چشمي را که شوخي سر به صحرا مي دهد
خلوت آيينه زندان مي نمايد در نظر
بس که شور عشق پيچيده است در پيکر مرا
داغها صائب نمکدان مي نمايد در نظر