عشق راباشد به عاشق دلنوازي بيشتر
مي کند بيچارگان را چاره سازي بيشتر
مي کشد قامت به قدر ريشه هر نخلي که هست
هر قدرپستي فزونتر، سرفرازي بيشتر
عشق عالمسوز کي فارغ گذارد حسن را؟
شمع از پروانه دارد جانگدازي بيشتر
مي شود هرچند محو از روي گرم آفتاب
مي کند شبنم همان آيينه سازي بيشتر
د رخرابات مغان از پرتو دلهاي پاک
هر قدر آلوده تر دامن نمازي بيشتر
مي کشد قامت ني بي مغز بيش از نيشکر
درسبک مغزان بود گردن فرازي بيشتر
پيش راه شکوه خونين نگيرد خامشي
رشته اشک از گره گيرد درازي بيشتر
ظالمان را نرم مي گردد دل از فرمان عزل
حسن نو خط مي کند عاشق نوازي بيشتر
تا نگرديده است صائب آدمي بالغ نظر
مي زند ناخن به دل عشق مجازي بيشتر