شورش ديوانه گردد از بيابان بيشتر
مي شود وحشت فزون چون گشت ميدان بيشتر
نيست ممکن دل شود ساکن زدست رعشه دار
وحشت مجنون شد از وحشي غزالان بيشتر
شوخ چشمي دربساط صنع عين غفلت است
هرکه بيناتر درين هنگامه حيران بيشتر
خشک سازد ريشه نخل هوس رانان خشک
آرزو گرددز نعمتهاي الوان بيشتر
مي شود طول امل در موسم پيري زياد
موج دارددر سراب خشک جولان بيشتر
لقمه بيش ازدهن سرمايه حسرت بود
تلخ گردد عيش مور ازشکرستان بيشتر
منت دست حمايت کارصرصرمي کند
شمع مي لرزد به جان در زير دامان بيشتر
نيست در زندان تن جانهاي کامل راقرار
خصم آرامند گوهرهاي غلطان بيشتر
شسته رويان گرچه مي شويند از خاطر غبار
مي دواند ريشه دردل خط ريحان بيشتر
چرخ صائب برمراد سفلگان گردد مدام
در زمين شور بارد ابر احسان بيشتر