يارنو خط زنگ از دل مي زدايد بيشتر
برگ عيش از نوبهاران مي فزايد بيشتر
مستي چشمش يکي صدگشت دردوران خط
دربهاران آب ازسر چشمه زايد بيشتر
درلباس لطف، دل را قهر افزون مي گزد
تلخي بادام در شکر نمايد بيشتر
لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
ازکريمان بي طلب حاجت برآيدبيشتر
زخم خصم ناتوان است از قوي جانکاهتر
نيشتر از تيغ خون رامي گشايد بيشتر
آرزو را صبح بيداري بود موي سفيد
حرص درايام پيري مي فزايدبيشتر
گر چه لبهاي شکر گفتار مي چسبد به دل
دل ز من چشم سخنگو مي ربايد بيشتر
قسمت تن پروران از تنگدستي کاهش است
آسيا بي دانه چون گرديد سايد بيشتر
مي کند صائب زبان عيبجويان را دراز
کوته انديشي که خود را مي ستايد بيشتر