از دم تيغ است آن موي کمر خونريزتر
هست از مژگان ميان آن پسر خونريزتر
گر چه شور و شر بود کم فتنه خوابيده را
خواب او صد پرده باشد ازنظر خونريزتر
کشت از دزديده ديدنها نگاهش عالمي
تيغ خوبان است در زير سپر خونريزتر
رخنه در دلها نه تنها مي کند مژگان تو
کز تو هرمويي بود از نيشتر خونريزتر
چون دهم آب از تماشاي تو چشم تر،که هست
چين ابروي تو از موج خطر خونريزتر
مي گشايم چون نظر بر عارض گلرنگ او
مي شودهر مويم از مژگان تر خونريزتر
در خود آرايي مکن اوقات چون طاوس صرف
کزدم تيغ است حسن بال وپر خونريزتر
سفله چون شدمست، دربيداد طوفان مي کند
مي شود از آب، تيغ بدگهر خونريزتر
گر چه از زنگار مي گرددبرش کم تيغ را
شد ز خط مژگان آن شيرين پسر خونريزتر
از کجي هر چند آرد تير راآتش برون
خلق کج از تيغ گردد در سفرخونريزتر
صائب از هم پيشگان از تيغ افزون کن حذر
کزدم تيغ است رشک هم گهر خونريزتر