بوي گل مي آيداز چاک گريبان بهار
تا ز تيغ کيست اين زخم نمايان بهار
مي توان دانست داغ آتشين رخساره اي است
زآتشي کز لاله افتاده است در جان بهار
بهر ايمان باختن هر شبنم گل چشمکي است
دين کجا ماند بجا در کافرستان بهار
کي برآيد بوي گل ازعهده خرج نسيم ؟
زود خواهد رفت هوش مابه جولان بهار
از نسيم اولم چون گل گريبان چاک کرد
تا چه گلها بشکفد ديگر ز احسان بهار
تازه رويان توکل فارغند ازفکر رزق
کي شود خالي زبرگ عيش، دامان بهار؟
در فضاي سينه ام پر درپر هم بافته است
آه اشک آلود چون ابر پريشان بهار
هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروي
در حقيقت چشم زخم روي خندان بهار