دل کجا در سينه ويرانه مي گيرد قرار؟
کوچه گرد زلف کي درخانه مي گيرد قرار؟
غنچه منقار مارابر گريز ناله نيست
عندليب است آن که بيدردانه مي گيرد قرار
جوش سودامغز را چون گل پريشان مي کند
مرغ چون بر تارک ديوانه مي گيرد قرار؟
جز تو کز غمخانه دل مي روي چون برق و باد
سيل گرآيد به اين ويرانه، مي گيرد قرار
داروي بيهوشي عاشق بود هجران يار
صبح چون روشن شود پروانه مي گيرد قرار
تادل از خون شدتهي، چشم از پريدن باز ماند
شيشه چون خالي شود پيمانه مي گيرد قرار
عرض اهل درد پروانه بيدرد برد
زير تيغ شمع نامردانه مي گيرد قرار
پايتخت بيستون و دامن دشت جنون
عشق اگر خواهد، به اين ديوانه مي گيرد قرار
آستين در منع اشک ماعبث پيچيده است
طفل بازيگوش کي در خانه مي گيرد قرار؟
مي کند مژگان صائب قطع الفت از سرشک
تاک اگر از گريه مستانه مي گيرد قرار