فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار
خامه رامانع ز جولان نيست مسطر در گذار
نقد دنيا همچو گل هر روز در دست کسي است
هست چون سيماب اينجا خرده زر در گذار
چون تواند کاه پشت خويش بر ديوارداد؟
کوه در جايي که باشد همچو صرصر در گذار
دل منه بر نقش اميد سبک جولان ،که هست
درحصار آهن و فولاد جوهر در گذار
دست بر دل نه که رنگ اعتبارات جهان
همچو اوراق خزان ديده است يکسر در گذار
در شبستاني که من درخواب غفلت رفته ام
چون سپندگرم جولان است مجمر در گذار
ناقصان را مي کند درد طلب کامل عيار
آب ساکن، مي شود تيغ بجوهر در گذار
ديده از روي عرقناک سمن رويان مپوش
مغتنم دان وقت را تا هست اختر در گذار
نعل واروني است تبخال لب من، ورنه هست
در دل من زان بهشتي روي، کوثر در گذار
زان دهنها چون صدف بازست از حيرت، که هست
از عرق آن چهره را پيوسته گوهر در گذار
شوخي جولان زاحسان نيست مانع حسن را
فيض مي بخشد نسيم روح پرور در گذار
در حضور بادپيمايان مزن لاف سخن
خامشي از شمع به، تا هست صرصردر گذار
نيست موقوف طلب احسان ارباب کرم
مي شود باد از وصال گل معطردر گذار
پاي من دست حمايت بود بر سر مور را
ازچه پامال حوادث شد مرا سر در گذار؟
هست بي صورت ترا لاف سبکباري زدن
مي شود تا ازتو نقش پا مصور در گذار
شکوه کردن از شتاب عمر، کافر نعمتي است
عمر چون آب است وباشد آب خوشتر در گذار
نيست صائب بحرامکان جاي آرام وقرار
هست با استادگيها آب گوهر در گذار