شماره ٥٦٢: برلب بام خطر باشد مکان اعتبار

برلب بام خطر باشد مکان اعتبار
خواب امنيت نباشد در جهان اعتبار
چون گل رعنا بهارش باخزان آميخته است
دل نبندي غنچه سان بر گلستان اعتبار
نيک چون وابيني از يک سنگ وآهن جسته اند
تابش برق و چراغ دودمان اعتبار
از ورق گرداني بال هما غافل مشو
اي که مي لرزي به چتر زرنشان اعتبار
پرده ادبار باشد اطلس اقبال او
تخته کن، گربينشي داري، دکان اعتبار
از غرور کهنه ها چندان مکدرنيستيم
کشت ماراناز اين نوکيسگان اعتبار
اين گمان دارند کز رحمت چو بگشايند چشم
مي شود سوراخها در آسمان اعتبار
هيچ آبي غير آب سرد تيغ اين فرقه را
برنمي انگيزد از خواب گران اعتبار
يک زمان در گوشه ويرانه کردن خواب امن
خوشترست ازگنجهاي بيکران اعتبار
تا زمان بي سرانجامي مکاني باشدت
سعي در تعمير دلها کن زمان اعتبار
شمع دولت را به ازدست دعا فانوس نيست
دست درويشان بگير اي کامران اعتبار
دامن شبها بود خط امان از حادثات
مگذر از شب زنده داري درزمان اعتبار
عالم بي اعتباري عالم بي آفتي است
زود بيرون آي صائب از جهان اعتبار