شماره ٥٤٩: ز شور عشق مرا شد دل خراب لذيذ

ز شور عشق مرا شد دل خراب لذيذ
که مي شود چو نمکسود شد کباب لذيذ
به کام نشائه شناسان شيوه معشوق
بود چو تلخي مي تلخي عتاب لذيذ
ز خط به خوردن خون چشم يار مايل شد
که در بهار به مستان بود شراب لذيذ
مدار از دل من تيغ آبدار دريغ
که هست بر جگر تشنه همچو آب لذيذ
غم از عتاب ندارم که در مذاق من است
نگاه تند تو چون تلخي شراب لذيذ
در آفتاب توان زير ابر ديد دلير
جمال يار بود در ته نقاب لذيذ
به وعده هاي دروغ از تو قانعم که بود
به چشم تشنه لبان موجه سراب لذيذ
ز خط رقيب شد از حسن يار روگردان
که با شعور بود صحبت کتاب لذيذ
به چشم آن که به شيرين لبي نظر دارد
بود چو شير و شکر سير ماهتاب لذيذ
جواب خشک ازان لعل آبدار، بود
به گوش تشنه لبان چون صداي آب لذيذ
ز روي گرم سخن پخته مي شود صائب
که مي شود ثمر خام از آفتاب لذيذ