اي زياد لعل ميگون تو کام جان لذيذ
در فراقت در دل شبهاي تار افغان لذيذ
گر چه در شيريني و لذت مثل آمد نبات
حاش لله کان بود همچون لب جانان لذيذ
از در و ديوار جانان حسن مي ريزد مدام
زان زليخا را بود نظاره زندان لذيذ
بردن نام خدنگت کام جان شيرين کند
تير مژگان ترااز بس بود پيکان لذيذ
گر چه آب تيغ او باشد گوارادر مذاق
ليک صائب راست آب خنجر مژگان لذيذ