شماره ٥٣٨: دل ز سير وسلوک بينا شد

دل ز سير وسلوک بينا شد
قطره بر خويش گشت دريا شد
يافتم در دل آنچه مي جستم
خضر من نقطه سويدا شد
رنگ مي تا ز شيشه بيرون تاخت
وحشي هوش دشت پيما شد
در دبستان عشق هر طفلي
که ورق ساده کرد دانا شد
راه تجريد سخت باريک است
سوزني سد راه عيسي شد
سر کوي تو آتشين جولان
از دل آب کرده دريا شد
بخيه خال او به رو افتاد
دزد در ماهتاب رسوا شد
صائب از چرخ آفرين برخاست
هر کجا خامه تو گويا شد